



باشگاه مشت زنی
متاسفانه این کالا در حال حاضر موجود نیست. میتوانید از طریق لیست بالای صفحه، از محصولات مشابه این کالا دیدن نمایید.
مشاهده محصولات مرتبطقسمت هایی از کتاب باشگاه مشت زنی:
در هیچکجا مثل باشگاه مشتزنی، احساس زندهبودن نمیکنی؛ آنهم وقتی زیر نور لامپ و زیر سنگینی نگاه تماشاچیان، فقط خودت و حریفت را میبینی. در باشگاه مشتزنی، بُرد و باخت اهمیتی ندارد. کسی حرف نمیزند. اینجا فقط جای عمل است. شاید امروز مردی را ببینی که برای اولینبار به باشگاه آمده است و یکمشت پوستواستخوان بیشتر نیست؛ اما شش ماه بعد، مثل فولاد آبدیده میشود. این مرد اطمینان دارد که از پسِ هرکاری برمیآید. باشگاه مشتزنی هم مثل ورزشگاهها، پر از سروصدا و آهوناله است؛ اما مردم برای خوشهیکلشدن به باشگاه مشتزنی نمیآیند. اینجا همه مانند مراسم مذهبی از تهِ دل فریاد میزنند و وقتی یکشنبه بعدازظهر از خواب بیدار میشوند، احساس میکنند نجات یافتهاند.
کاش میتوانستیم این مردان را در کمپهای آموزشی جمع کنیم و آموزش دهیم.
تنها کاری که تفنگ انجام میدهد این است که انفجار را در یک جهت، متمرکز کند.
ما با نسلی از مردان و زنان جوان و قوی روبهرو هستیم که میخواهند جانشان را برای چیزی فدا کنند. تبلیغات رسانهها باعث شده است که این آدمها مدام دنبال اتومبیلها و لباسهایی باشند که به آنها نیاز ندارند. نسلهای متوالیِ این آدمها در شغلهایی کار کردهاند که از آن متنفرند، فقط برای اینکه بتوانند چیزهایی را بخرند که واقعاً به آنها نیاز ندارند.
در دورۀ نسل ما، جنگ بزرگ یا رکود اقتصادی بزرگی رخ نداده است؛ اما همۀ ما درگیر یک جنگ روحی بزرگ هستیم. ما انقلابی بزرگ علیه فرهنگ داریم. رکودِ بزرگ، درواقع زندگی ماست. ما دچار رکود روحی شدهایم.
ما باید این مردان و زنان را به بردگی بگیریم و معنای آزادی را به آنها بفهمانیم و با ترساندن آنها، شجاعت را یادشان دهیم.
ناپلئون همیشه به خود میبالید که توانسته است مردانی را تربیت کند که حاضر بودند جانشان را بهخاطر یک مدال فدا کنند.
تصور کن زمانی که ما اعتصاب کنیم و همه از کارکردن خودداری کنند، چه اتفاقی میافتد. آنوقت میتوانیم ثروت جهان را دوباره تقسیم کنیم.
تصور کن در درهها و جنگلهای سرسبز اطراف خرابههای مرکز راکفلر، گوزن شکار میکنی.